تو کیستی شریک غم اهل عالمی
در خاک طوس کعبه اولاد آدمی
آن رازها که از همه پوشیده داشتم
تنها به تو گفتم…
تو محرمی…
آمده ام، آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حَرَمت ملجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
لشگر شیطان به کمین من است
بی کسم ای شاه پناهم بده…..
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هرچه خاطره دارد از آن حرم دارد
غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن زار شدن هم دارد
هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند
عبد آلوده شدن خوار شدن هم دارد
ای طبیبِ همه انگار دلت با ما نیست
بد شدن حس دل آزار شدن هم دارد
از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند
لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد
توو دل یه مزرعه
یه کلاغ روو سیاه
هوایی شده بره
پابوس امام رضا(ع)
اما هی فکر میکنه
اونجا جای کفتراست
اخه من کجا برم
یه کلاغ که روسیاست
منکه توی سیاهی ها از همه روو سیاه ترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم
توو همین فکرا بودش
کلاغه عاشقونه
یه دلش میگفت برو
یه دلش میگفت بمون
یه دفعه صدایی گفت
تو نترس و راهی شو
به سیاهی فکر نکن تو یه زائری برو….
به حلقه های ضریحت دلم گره خورده…
گره گشای من،این بار این گره مگشای…
کاش که جارو کشی صحن نصیبم میشد
دل من خادم مولای غریبم میشد
ماییم و اسیر غمت دیگر هیچ
دلداده خاک غمت دیگر هیچ
مارا همه شوق کفشداریه تو بس
در صحن و سرای حرمت دیگر هیچ
محبوب رضاست هر که دل ریش تر است
از کعبه صفای این حرم بیشتر است
اینجاست طبیبی که ندارد نوبت
هر دل که شکسته تر بود پیشتر است
خسته، افتاده ز پا، آمده زانو می زد
مشکلی داشت به آقای خودش رو می زد
می چکد از سر و رویش عرق شرم به خاک،
مشت ها وا شده و پنجه به گیسو می زد
دامنی داشت پر از خاطره تیره و تلخ
دست در دامن آن ضامن آهو می زد
دل من گم شد،اگر پیدا شد
بسپاریدش امانات رضا(ع)
و اگر از تپش افتاد دلم
ببریدش به ملاقات رضا(ع)
از رضا(ع) خواسته ام تا شاید
بگذارد که غلامش بشوم
همه گفتند محال است ولی
دلخوشم من به محالات رضا(ع)
تا که بر گنبد تو دیده ام از دور افتاد
ناگهان بر دل آلوده من شور افتاد
اولین بار که دیدم حرمت را گفتم
ای سلیمان به سرایت گذر مور افتاد
ابریست دلم که رو به ماه آوردهاست
رو سوی تو با روی سیاه آوردهاست
ای ضامن عشق ! ضامن آهو ! آه
گرگی به نگاهتان پناه آوردهاست
دلم میخواد نظاره ای به سوی این گداکنی
گره توکارم افتاده به یک اشاره واکنی
امام رضا………………………….
به گندمی که زائرات نذرکبوترات کنند
تو گندمی نذرمنِ فقیر وبینوا کنی
امام رضا………………………..
دوباره یک غروب دلنشین
دوباره یک صدا،
صدای سبز
دوباره می پرد کبوتری
به دور گنبد حرم
دوباره چشمهای من
پر از نگاه کاشی و ستاره می شود
کنار حوض
دوباره ذهن من
پر از صدای بالهای یک فرشته می شود
نگاه کن!
من آن کبوترم
به دور گنبد طلایی اش
چه عاشقانه می پرم
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: